و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبیست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین
و در این بنبست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختوار سرود و شعر فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبیست
آن که بر در میکوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد.*
شاملو *
*
,شعله : زبانه آتش ، روشنی *
غریب : شگفت *
شوق : دلبستگی ، شور *
شعر: چامه *
خطر: سیج *
نور : روشنایی *
قَصّاب : در اینجا(قاتل) کشنده / قَصّاب : گوشتفروش *
مستقر : جاگیر، جایگزین *
ساتور: کارد بزرگ گوشتبُری *
تبسم : لبخند ، چنان خندیدن که دندان پیشین برهنه شود*
جراحی : نیشگری (ازپهلوی) ، جراحت : زخم ، جراح : کالبد شکاف *
ابلیس : اهریمن *
عزا : سوکواری . سوک*
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر