۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

واژه های پارسی بجای واژ ه های بیگانه....


اواخر عمر حافظ مصادف با استيلاي " امير تيمور گوركاني" بر فارس بوده است و اگر ملاقات و ديداري ، او با حافظ داشته , اواخر عمر شاعر بوده است.
گويند ، چون " امير تيمور" فارس را تسخير كرد و شاه منصور را كشت ، خواجه حافظ شيرازي را طلب كرد , چون حاضر شد ، "تيمور" آثار فقر را در چهره او نمايان ديد . گفت : اي حافظ ! من به ضرب شمشير تمام روي زمي
ن را خراب كردم تا سمرقند و بخارا را آباد كنم و تو آن را به يك خال هندو مي بخشي . ميگويي :
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ بارندی پاسخ داد : از آن بخشندگيهاست كه بدين روز افتاده ایم !
***
اواخر عمر : پایان زندگانی * واپسین روزهای زندگانی *

(مصادف : برابر بودن (دراینجا *
استيلا : چیرگی ، دستیابی ، پیروزی *
(فارس : استان پارس (در اینجا *
ملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء).*/ رویارویی ، بهم رسیدن ، برخورد کردن *

شاعر : چامه سرا *
تسخیر : گرفتن ، دستیابی ، فرمانبردار کردن *
(طلب کرد : خواست (دراینجا *
(حاضر : آماده ، باشنده / آمد (دراینجا *
آثار فقر: نشان های تهیدستی *

ضرب : کوب * ضرب شمشیر : زور شمشیر *
تمام : همه *
خراب : ویران *
خال : نشان *

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

حمله به کمپ اشرف را قویاً محکوم می کنیم (پتیشن برای امضا)

ما امضا کنندگان با گرایشات سیاسی و اجتماعی متفاوت بر اساس اعتقاد به رعایت حقوق بشر در مورد همه انسانها، این حمله جنایتکارانه را قویاً محکوم می کنیم و خواستار آن هستیم که؛
1-
کلیه مجروحان بلافاصله توسط صلیب سرخ به یک مرکز درمانی مناسب منتقل شوند و مورد مداوا قرا گیرند.
2-
کلیه اسیر شدگان بلافاصله آزاد شوند.
3-
ورود خبرنگاران به این کمپ بلا مانع اعلام شود و نهادهای بین المللی بتوانند آزادانه وارد این کمپ شوند.
4-
امنیت ساکنان کمپ اشرف که افراد غیر مسلح هستند بر اساس قوانین بین المللی، از طرف سازمان ملل متحد تضمین شود و هرگونه خشونت از طرف دولت عراق علیه ساکنان این کمپ ممنوع اعلام شود

http://www.gopetition.com/petition/44596/sign.html

۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

واژه های پارسی بجای واژ ه های بیگانه....


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی‌ست نازنین
روزگار غریبی‌ست نازنین

و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

روزگار غریبی‌ست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین

و در این بن‌بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت‌وار سرود و شعر فروزان می‌دارند
به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی‌ست

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد.*
شاملو *
*
,شعله : زبانه آتش ، روشنی *
غریب : شگفت *
شوق : دلبستگی ، شور *
شعر: چامه *
خطر: سیج *
نور : روشنایی *
قَصّاب : در اینجا(قاتل) کشنده / قَصّاب : گوشتفروش *
مستقر : جاگیر، جایگزین *
ساتور: کارد بزرگ گوشتبُری *
تبسم : لبخند ، چنان خندیدن که دندان پیشین برهنه شود*
جراحی : نیشگری (ازپهلوی) ، جراحت : زخم ، جراح : کالبد شکاف *
ابلیس : اهریمن *
عزا : سوکواری . سوک*
***

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

واژه های پارسی بجای واژ ه های بیگانه....


بجای "قبل" بگوییم "پیش" .
به همین آسانی كار بزرگی برای زبان خود می كنیم. نمونه:
ما قبل تاریخ = پیش از "تاریخ"
تصویر قبلی = نگاره ی پیشین
قبلا ً بداخلاق نبودی = پیش از این، بدرفتار نبودی.
ادیسون چند قرن قبل اختراعات زیادی كرد=
ادیسون ، چند سده پیش، فند های فراوانی را آفرید.
AS

بجای "برق زدن"، میتوان نوشت "درخشیدن"،
چرا كه برق همان رَخــْــش و روشنیِ آذرخش (صاعقه) است .
خانه اش از تمیزی برق میزد = خانه اش از پاكیزگی میدرخشید.
عـُـمــْـر مثل برق میگذرد = زندگی چون رَخــْــش میگذرد.
صاعقه، خانه اش را خراب كرد= آذرخش، خانه اش را ویران كرد.
AS


ایجاد = ( پدید آوردن ) ساختن، آفریدن، برپا کردن
ایجاد مسکن برای طبقات محروم باید در راس اولویت ها قرار بگیرد! =
خانه سازی برای تنگدستان باید در سر دستور کار جای گیرد.
این موسسه برای یتیمان ایجاد شد =
این نهاد برای بی سرپرستان پدید آمد. 
وظیفه ی زبان ایجاد ارتباط بین مردم است=
کار زبان ، برپایی پیوند میان مردم است.
ایجاد فرصت های شغلی = کارآفرینی
AS


ملت شریف ایران = مردم والای ایران
مرد باشرفی بود، پولم را پس داد=مرد درستكاری بود، پولم را پس داد
مردی شریف بود به ما كمك كرد= مردی بزرگوار بود، به ما یاری كرد.
سگ شرف دارد به فلانی = سگ بالاتر از فلانی است
شرف به چم بزرگواری بوده ولی اكنون به چم
honor
به آن ویژگی نیكی میگویند كه آنكس دارد كه نه تنها از نابكاری، بویژه در رفتار با دیگر آدمیان، پاك باشد، بساكه همچنین كارهای او بسود مردم و در راستای بهزیستی همگانی باشد. برای همین به كسانی كه كارهای بزرگی در راه كشور و یا جهان میكنند، " مدال شرافت" ، مانند نشان <لژیون دونور> ، میدهند. پس "باشرف" را میتوان گفت: والامنش و یا بزرگوار و درستكار :و "بیشرف" همان نابكار و یا پست-منش است. و "شرف/شرافت" نیز همان والایی و والامنشی و یا بهمنشی است.
همچنین "شرف" در پیوند با نامآوری و آوازه مندی در انجام كارهای نیكوست. پس یك چم دیگر شرف نیز خوشنامی، نیكنامی و والایی نام (بلندنامی) است و پاد آن، بدنامی است. پس میتوان درخور بافت سخن و اینكه در باره ی كدام یك از ویژگی های یك تن سخن می گوییم، گاه از والایی منش و گاه از والایی نام بهره برد.
AS

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

واژه های پارسی بجای واژ ه های بیگانه....


جشن زادروز * * زادروزت شاد *
تولدت مبارک : زادروزت شاد
تولد : زایش ، زادن ، زایچه
زادروز" واژه ی پارسی و برابرنهاد واژه ی تازی " تولد " است *
***

مبارک : فرخنده ، فرخ ، خجسته ، همایون *

( ایرانیان نخستین مردمان جهان بودند که زادروز را جشن می‌گرفتند. (هرودوت یونانی)*
***
جهاندیده ٔ پیر دیرینه زاد
جوان را یکی پند پیرانه داد.
(سعدی (بوستان )*
***

- پاک زاد :
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد.
(سعدی (بوستان )*
- نیوزاد :
نوازید و نالید و زین برنهاد
بر او برنشست آن یل نیوزاد.
(فردوسی پاک زاد )*



واژه ی سنگ و سنج همریشه اند *
واژه ی استون (سنگ) انگلیسی نیز ریشه ی اوستایی دارد *
مقایسه : سنجش / همسنجی / مقایسه کردن : سنجیدن *
دوچیز را باهم سنجیدن / دوکار یادو چیزرا باهم سنجیدن *
قیاس = اندازه گرفتن ، سنجیدن *




مرتجع : واپسگرا *
ارتجاع = واپسگرایی *
ارتجاعیون = واپسگرایان ، دشمنان پیشرفت *
رجوع = بازگشتن ، برگشت *
مراجعت / مراجعه = بازگشتن ، بازآمدن *
مرجع = بازگشتگاه *
مرتجع ، کسی است که با نوآوری و پیشرفت دشمن است و همه ی توان و کوشش خود
را برای ایجاد یک آیین و روش زندگی واپسگرایانه بکارگیرد *
//افکار ارتجاعی = اندیشه های پوسیده * 




واژه های پارسی بجای واژ ه های بیگانه....


نه هرگز . من تاب این سحر را ندارم ، که چنگ درجگرم می اندازد
و همه ی درد و اندُهان خفته بیدار
می کند . تا سر منزل جنون می کِشدم، می کُشدم ، من تاب این را ندارم .*
___________________
موسیقی ایرانی ، از نگاه صادق هدایت . به گفته : مهدی اخوان ثالث*
***
روان هدایت و اخوان شاد راهشان پر ره رو *
***
سحر. [ س ِ ]: جادو ، افسون *
منزل : خانه ، سرای . ...کو که به سرمنزل جانان برسم ! *
جنون : دیوانگی / دراینجا : شیفتگی

گمشده *

طفلی به نام * شادی * ، دیریست گمشده ست

با چشمهای روشنِ براق 


با گیسویی بلند به بالای آرزو


هرکس از او نشانی دارد


ما را کند خبر


این هم نشان ما :


یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر


( شفیعی کدکنی )*
***
طفل . [ طِ ] (ع اِ) بچه . نوزاد آدمی ، کودک *
براق . [ ب َرْ را ] (ع ص ) : درخشان ، تابان *
برخی برانند : براغ باید نوشته شود و یک واژه ی پارسی و ریشه اش وراغ و درزبان دری * برخ * است *
(خبر : آگاه (ی *
خلیج فارس : شاخاب پارس *
دریا ی خزر : دریا ی کاسپین *



اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی ونه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو


چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من *
* خیام *
***
اسرار : رازها *
ازل : همیشگی ، جاوید ، بی آغاز *
(حرف معما = سخن رازگونه ، رازگون سخن / چیستان (رازگونه) *